افسانه مامان کیان جون

روز دفاع هم خوشحال هم ناراحت!

از 8 صبح رفتم دانشگاه و توی چند تا جلسه دفاع شرکت کردم ساعت 10 نوبت دفاع خودم شد و خیلی با ارامش دفاع کردم و همه چی خیلی خوب پیش رفت و به سولات استاد دفاع با تسلط کافی جواب دادم. همسری هم پا به پام بود و سر جلسه دفاع ازم فیلم گرفت تا خاطرش برام بمونه. بعد از دفاع شیرنی کیکی تعارف کردیم و خوردیم و خوشحال بودیم رفتم اتاق استاد راهنما و شیرینی خانگی که خودم درست کرده بودم بهش دادم و به استاد دیگه ای ام که تو اتاق بود جناب آقای یزدانجو تعارف کردم خوشحالیم دوامی نیافت تا اومدیم سوار ماشین شیم که بیایم خونه دیدم گوشیم نیست بدشانسی اینکه سایلنت کرده بودم که سر جلسه دفاع صداش در نیاد و حالا هرچی زنگ میزدم بهش معلوم نبود کجایه ...
28 اسفند 1392

بالاخره دفاع میکنم

مدتیه که شدیدا درگیر پایان نامه لعنتی ام . بالاخره قراره 26 اسفند دفاع کنم. از این دیرتر دیگه نمی شد! غیر از خودم دوستای عزیزمم درگیر شدن و همین جا از سمیه جون مامان زینب و فاطمه جون مامان بهار تشکر میکنم که به خاطر من با وجود بچه کوچیک رفتن دانشگاه تا من مجبور نباشم بیام مشهد برای دادن یه برگه دفاع و ... بعد از اینکه دفاع کردم مفصل تر درباره این چند روز این پست رو تکمیل میکنم. راستی از همه دوستای خوبم که مشهدن دعوت میکنم در جلسه دفاع که روز دوشنبه  میباشد ساعت 10 ساختمون 3 و کلاسشو هنوز نمیدونم! اگه مایل بودن شرکت کنن.خوشحال میشم. در ادامه مطلب چندتا عکس از دانشگاهمون گذاشتم. بعدا نوشت:اینکه دیر دفاع کردم واسه این بود که ا...
20 اسفند 1392

15 اسفند تولد همسری

امسال به خاطر پایان نامه خیلی چیزا اون جور که میخواستم پیش نرفت.یکیش تولد همسری بود و از این بابت خیلی ناراحت بودم. اما روز تولدش مامان جونم زنگ زد گفت ناهار بیاین اینجا و وقتی رفتیم دیدیم مامان گلی واسه حمیدجون کیک درست کرده و یه تولد کوچولو گرفتیم البته فهیمه و شوهرش رفته بودن بیرون شهر و خودمون 4 تا تولد گرفتیم منم اومدم روش بنویسم حمیدجان تولدت مبارک که وسط کار دیدم جا نمیشه!   کادوی من لباس تن همسری بود و کادوی مامان و بابایی 100 هزارتومان نقدی ...
16 اسفند 1392

دفاع پایان نامه

سلام دوستای گلم اومدم یکم از حال و هوای این روزای پر استرسم براتون بگم چهارشنبه رفتم دانشگاه برای اینکه داکیومنت پایان ناممو به استاد راهنما(خانم دکتر رجایی)نشون بدم و اگه تایید کرد برای شنبه وقت دفاع از استاد دفاعم (آقای دکتر شمسایی)بگیرم. اولش که رفتم پیش رجایی فهمیدم مهلت دفاع تا دهم نبوده و تا پونزدهم وقت داریم و کلی خوشحال شدم و کمی خیالم راحت شد! بعدش هم که رجایی گفت برم از شمسایی وقت برای چهارشنبه هفته دیگه بگیرم که دفاع کنم.منم با خوشحالی رفتم جای شمسایی که دیدم در اتاقش بسته یه و کلی ضدحال خوردم.بعد از  پرس وجو مدیر گروه گفت احتمالا فردا میاد و من و همسری مجبور شدیم شبو بمونیم. صبح 5 شنبه خوشحال رفتیم دانشگاه و چون...
12 اسفند 1392
1