روز دفاع هم خوشحال هم ناراحت!
از 8 صبح رفتم دانشگاه و توی چند تا جلسه دفاع شرکت کردم ساعت 10 نوبت دفاع خودم شد و خیلی با ارامش دفاع کردم و همه چی خیلی خوب پیش رفت و به سولات استاد دفاع با تسلط کافی جواب دادم. همسری هم پا به پام بود و سر جلسه دفاع ازم فیلم گرفت تا خاطرش برام بمونه. بعد از دفاع شیرنی کیکی تعارف کردیم و خوردیم و خوشحال بودیم رفتم اتاق استاد راهنما و شیرینی خانگی که خودم درست کرده بودم بهش دادم و به استاد دیگه ای ام که تو اتاق بود جناب آقای یزدانجو تعارف کردم خوشحالیم دوامی نیافت تا اومدیم سوار ماشین شیم که بیایم خونه دیدم گوشیم نیست بدشانسی اینکه سایلنت کرده بودم که سر جلسه دفاع صداش در نیاد و حالا هرچی زنگ میزدم بهش معلوم نبود کجایه ...
نویسنده :
افسانه
11:15